ترنج

گاه نوشته های من

نامه ای برای ارمیا

بسم الله

سلام

ارمیا این روزها که میگذرد خیلی یادت میکنم. شاید به خاطر دیدن هر روزه ی مناره های مصلی باشد که تو مهندسش بوده ای، شاید به خاطر گنبد مصلی هم باشد که دیگر آن هم سقف دار شده است. شاید برای آن باشد که این روزها من هم هی میبنم که نمازم تا سقف بیشتر بالا نمیرود. سهراب هم نیست تا برایم بگوید چرا نمازم تا سقف بیشتر نمیرود.

فکر کنم ارمیا میفهمم چی میگفتی وقتی با خودت زمزمه میکردی: » من کجا و اینجا کجا؟ من کجا و دیسکو ریسکو کجا؟ من کجا و دیسکوو راند سوم رقص سوم سوزی کجا؟» میفهمم چی میگفتی ارمیا…

راستی آرمیتا دیگر از » اِریا کد » هایی که توی دفتر چه ات نوشته بودی سوال نمیکند؟ تو اریا کدت 48 بود؟ خیال کردی تنها خودت اِریا کد داری برادر؟ نه خیر! ما هم برای خودمان اریا کدی داریم. اریا کد من 44 است. البته دوست دارم 44 باشد ها! اریا کد خیلی از جامانده ها و عقب مانده ها 44 است. میگیری چه میگویم که؟ نمونه اش همین ابولفضل سپهر خودمان. اوهم اریا کدش 44 است.

عجب این اریا کد آدم را سبک میکند. ارمیا این » اریا کد» را یادت باشد: 7-30-44 .رفیق جدید است دیگر. شاید سهرابی بشود برای من که بدون سهراب در این شهر بهم سخت میگذرد.

تازه توی اِریا کد 44 آرمیتا هم پیدا نمیشود که بپرد میان صحبت های تو و سهراب…

پی نوشت: این نوشته حرف هایی بود برای دل خودم و با استفاده از شخصیت های رمان بیوتن رضا امیر خانی. اگر مورد بود اشکال از فرستنده است.

یا حق، خدانگهدار

16 دیدگاه»

  امین wrote @

مشکوک می زنی اخوی…زیارتت خوش بگذره.

  حامد wrote @

کجاش مشکوکه؟ 🙂

  maryam wrote @

بی وتن رضا امیر خانی.ایول خیلی حال کردم.من او هم خوندی؟داستان سیستان.؟

  maryam wrote @

6 بار نامتو خوندم.خیلی جالبه.منم وقتی کتابو خوندم تا چند وقت با خودم حرف می زدموسکوت میکردم.یعنی سکوت می کردمو حرف میزدم….تو دچار یه بغض عجیب نشدی بعد خوندن کتاب؟

  حامد wrote @

بغض نبود شاید! اسمش رو میذارم همذات انگاری

  sama wrote @

بي وتن! من او !
شما واقعا اين كتاب ها رو دوست داريد!
ولي چه كنم كه من ارتباطي كه ب»ا من او» برقرار كردم خيلي بيشتر و قوي تر از «بي وتن» بود!
و باز چه كنم كه شخصيت علي كتاب «دا » دل منو بيشتر برد تا علي «من او» .
هرچند مقايسه ي اين دو شايد كار اساسا اشتباهي باشه ولي…
ولي من دوست دارم گاهي اشتباه كنم!!

  حامد wrote @

هرکس سلیقه ای دارد و من این کتابها را خیلی زیاد دوست دارم.
اما اینجا اصلا بحث علاقه به کتاب نیست. بحث درددل با ارمیا است. من فقط یک سری حرف با ارمیا داشتم، همین!

  مروارید wrote @

من که بی وتن نخوندم اما سما میگفت من او قشنگ تر بود
هنوزم میگم من او یه چیز دیگه است گرچه بی وتن نخوندم
دوستمون گفت شخصیت علی تو کتاب دا دلشو بیشتر از علی من او برده
بهش بگو:
به قول من او:
من عشقق فعفف من مات مات شهیدا
هر اولو تو هردوشون عشق میزنه
راستی:
سلــــــــــــــــــــــام

  حامد wrote @

خودتون گفتین دیگه!!!!!

  بانوی نیلوفری wrote @

شیخ بی چراغ دوباره و از جایی دیگر آغاز کرد…

  بانوی نیلوفری wrote @

شیخ بی چراغ دوباره و ازجایی دیگر آغاز کرد…

  maryam wrote @

آخیییی.دیدی؟یه درد دل کردی ملتو صاحب نظر کردی.(خودمو میگما)توهین به کسی نباشه.اهم

  بانوی نیلوفری wrote @

حامد من هیچ وقت بیوتن رو نخوندم…یعنی شرایطی پیش اومد که ترجیح دادم هیچ وقت نخونم.اگر هم بگم هیچ چی از اریا کد و سهراب و آرمیات نمی فهمم دروغ نگفتم…اما …حامد کاش این تابوی امیرخانی می شکست…به خدا خسته شدم!

  حامد wrote @

من از شیوه امیر خانی تنها به عنوان یک روش بیان استفاده میکنم. یعنی روش بیانش را میپسندم

  morvarid wrote @

سلام
قشنگ بود…
بهتره بگم زیبا بود
این آدرس وب جدبدم البته اگه دوست داشتی مث سابق دوست وبلاگت باشم
koyebonbast.blogfa.com

  حامد wrote @

حالا قشنگ بهتره یا زیبا؟ 🙂


برای حامد پاسخی بگذارید لغو پاسخ